ژانرها کمدی

راننده کالسکه ای که توانسته راننده تاکسی شود عاشق خواهر شوهرش است. آنها در جوانی عاشق بودند، اما هر دو با افراد دیگری ازدواج کردند. حالا که هر دو بیوه شده اند، می خواهند به آرزوی خود برسند و ازدواج کنند. پسر خواهر شوهر اصولا با این ازدواج مخالف است اما خودش عاشق داگ راننده کالسکه است

لری دیلی، نگهبان امنیتی، به مؤسسه اسمیتسونیان نفوذ می کند تا جیدیا و اکتاویوس را که به اشتباه به موزه منتقل شده اند، نجات دهد.

زن و مرد ثروتمندی صاحب فرزند نمی‌شوند. مرد مخفیانه مستخدم خود را عقد کرده و از او صاحب فرزندی می‌شود و بعد فرزند واقعی خود را به عنوان بچهٔ سر راهی به منزل آورده و از او نگهداری می‌کند. مستخدمه فرزند دیگری نیز برای مرد به دنیا می‌آورد و خود درمی‌گذرد و مرد فقیری از کودک نگهداری می‌کند. مرد ثروتمند حقیقت را از همسرش پنهان می‌کند. کودک دوم که نامش زبل است با ناپدری خویش (وحدت ودوستش بهمنیار) زندگی فقیرانه‌ای را می‌گذراند و پس از سال‌ها فرزند دومش را پیدا می‌کند و به همراه همسرش از دو کودک نگهداری می‌کنند.

ساباتا و منگوستا دزدان بانک هستند که پس از یک کار در بانک، طی یک سری اتفاقات، با کارمند بانک، پیتر، همکاری می کنند. آن‌ها سپس با رئیس پیتر و یک سرباز اجیر شده مجهز به آخرین فن‌آوری در سلاح‌ها فرار می‌کنند.

یک جادوگر زیبای قرن هفدهمی به زندگی باز می‌گردد تا والاس وولی، سیاستمدار را که از نوادگان شکنجه‌گرش است، آزار دهد.

رضا برای اینکه بتواند امکان ازدواج هر چه زودترش را با دختر دلخواهش فراهم کند، به حقه بازی و خدعه روی می آورد که نتیجه اش زندانی شدن اوست. دختر پس از تحقیق و مطمئن شدن از اینکه رضا متنبه شده ، یاریش می دهد تا از زندان آزاد شود و بعد هم با او ازدواج می کند.

در طول جنگ جهانی دوم، رابرت لاموروکس نقش یک ژنرال در مقاومت را بازی می کند. با تیمی بعید از میهن پرستان فرانسوی، او به راحتی آلمانی های بداخلاق را فریب می دهد و نسخه اصلی نقشه های آنها برای حمله به انگلستان را می دزدد.

خانواده نوروزی او را متقاعد می کنند که خانه قدیمی را بفروشد تا یک خانه مدرن جدید بسازد، اما ساخت آپارتمان طول می کشد و او بی پول می شود. نوروز به تنهایی ساختمان را ادامه می دهد اما اتفاقات عجیبی می افتد که او را دیوانه می کند.

استنلی و اولیور فروشندگان تله موش هستند که امیدوارند آن را در سوئیس ثروتمند کنند، اما یک پنیرساز از تمام پول آنها کلاهبرداری می کند. الیور در حالی که بدهی هتل خود را پرداخت می کند، عاشق یک خدمتکار اتاق به نام آنا می شود که در واقع یک خواننده مشهور اپرا است که در حال جاسوسی از شوهر آهنگسازش، ویکتور، در حالی که او روی اپرای جدید خود کار می کند. پسرها موظف می شوند ویک را جابجا کنند.

در اینجا یک هندی دیگر است که شباهت زیادی به یک فیلم هالیوودی دیگر دارد. این داستان حول محور زندگی دو خواهر شبیه به هم می‌چرخد که به‌طور جداگانه توسط والدین جدا شده‌شان بزرگ می‌شوند، که به دلیل سوء تفاهم زمانی که دختران کوچک بودند از هم جدا شده بودند. دوقلوها همدیگر را ملاقات می کنند، از پیشینه خود مطلع می شوند و تصمیم می گیرند جای خود را عوض کنند. آدم می رود تا با هوش زندگی کند