ژانرها موزیکال

یک ستاره سینما به یک خواننده و هنرپیشه جوان کمک می کند تا شهرت پیدا کند، حتی با وجود سن و اعتیاد به الکل، حرفه او در یک مارپیچ رو به پایین است.

راج دوست دارد تقریباً روی هر چیزی قمار کند و شرط بندی کند، از جمله دوستی با یک زن جذاب، پینکی، و تظاهر به برادرش، در حالی که عاشقانه خود را با معشوقه‌اش، ساپنا سینگ ادامه می‌دهد. بار دوم که راج می بیند که پینکی در تابوت است که به سمت قبر او برده می شود، در حالی که او به پدرش دلداری می دهد، شخصی به او شلیک می کند و او را رها می کند تا تقصیر را بپذیرد. سوم ..

دنی، یک گربه بلندپرواز آوازخوان و رقصنده، به هالیوود می رود و برای تحقق رویای خود برای تبدیل شدن به یک ستاره سینما بر موانع متعددی غلبه می کند.

ماجراهای مرد ملوان معروف و دوستانش در شهر ساحلی سویتهاون.

وقتی یک مشاور او را تشویق می‌کند تا یک حرفه ادبی را دنبال کند، مرد جوانی آشفته متوجه می‌شود که در نوشتن مهارت دارد.

مش رجب خارکن (محمدتقی کهنموئی) مرغی می‌یابد که تخم طلا می‌گذارد. جواهرفروشی (محمود بهرامی) می‌کوشد با فریب دادن همسر دوم مش رجب (پروین سلیمانی) مرغ را از چنگ او درآورد. اما قبل از آن سعید (محمد همایون) و سعد (بهمن مفید)، پسران مش رجب، مرغ را سر می‌برند و دل و جگر آن را می‌خورند. آن دو راهی سفر می‌شوند و یکدیگر را گم می‌کنند. سعد به شهری وارد می‌شود و به عنوان حاکم شهر برگزیده می‌شود، و سعید در مسیر خود مقداری سکهٔ طلا می‌یابد که زنی (پروین ملکوتی) و کنیزش (شهناز) سکه‌های او را می‌ربایند. او یک کلاه و چوب جادویی پیدا می‌کند. سعد موقع شکار با مهتاب (مرجان)، دختر امیر شهری دیگر، آشنا می‌شود؛ اما امیر (صادق بهرامی) به توطئهٔ وزیرش (میرزاده) مهتاب را از سعد جدا و او را در اتاقش حبس می‌کند. مهتاب در فراغ سعد آن قدر اشک می‌ریزد که سوی چشمانش را از دست می‌دهد. سعید با چوب جادویی اش سوی چشمان مهتاب را به او بازمی‌گرداند، و با قالیچهٔ حضرت سلیمان نامزدش را نجات می‌دهد. سعد سراغ مهتاب می‌رود و دستگیر و شکنجه می‌شود. سعید قبل از این که برادرش توسط جلاد گردن زده شود او را نجات می‌دهد و سرانجام رضایت امیر را جلب می‌کند که برادرش با مهتاب ازدواج کند.

بارفروش لوطی​‌مسلکی به نام داش حسن، دختری به نام فاطی را که قصد خودکشی دارد، نجات می​‌دهد و او را به خانه‌​ی خودشان می​‌برد. یکی از دوستان داش حسن (محمد تقی)، در آستانه​‌ی سفر حج، دختر و همسرش را به او می​‌سپارد. خسرو پسرخاله​‌ی محمدتقی به این دختر نظر دارد. داش حسن بر اثر توطئه‌​ی خسرو به زندان می​‌افتد، اما خیلی زود آزاد می​‌شود. خسرو در حادثه​‌ای می​‌میرد. اما حسن (که متهم به قتل خسرو شده) تبرئه می​‌شود و پس از آن می​‌فهمد که فاطی نیز فریب​‌خورده​‌ی خسرو است و از او بادار است. او فاطی را می​‌بخشد و با او ازدواج می‌​کند

زندگی آهنگساز گوستاو مالر، در یک سری فلش بک در حالی که او و همسرش در مورد ازدواج ناموفق خود در طول سفر با قطار صحبت می کنند، روایت می شود.

یک عروس فراری به دوست بیوه خود در حال مرگ قول می دهد که هویت او را به دست خواهد آورد و از کودک شیرخوارش مراقبت خواهد کرد.

سیلوانا مانگانو (بازیگر بسیار دوست داشتنی و سکسی) نقش یک زن جوان و فقیر ونیزی به نام جیووانا ماستی را بازی می کند. او با زندگی سختی به عنوان فروشنده دست و پنجه نرم می کند که یک روز کنت جوان انریکو او را در شیشه فروشی محل کارش می بیند.