Mamal Feshfeshe یک وانت است که عاشق دختری ثروتمند به نام پروین است. پروین تصمیم می گیرد به Mamal کمک کند تا یک زندگی درست و صادقانه داشته باشد. دایی او از روابط آنها ناراضی است و می خواهد مامال را از زندگی خواهرزاده اش دور کند. اما چیزی درباره زندگی گذشته دایی وجود دارد که بر اوضاع تأثیر می گذارد.
Mamal Feshfeshe is a pickpocket who is in love with a rich girl named Parvin. Parvin decides to help Mamal to live an honest straight life. Her uncle disapproves of their relationship and wants Mamal out of his niece's life. But there is something about the uncle's past life that affects the situation.
«رضا چلچله» جوانی دست و پا چلفتی است كه از مال دنيا يك دوست به نام «فرخ» و يك سگ دارد. «فرخ» پسر آدم متمولی است كه از سخت گيری پدرش در مورد دختر مورد علاقه اش به تنگ آمده و به زندگی ساده ای روی كرده است. اين دو در ماجراهايشان با يك باند متشكل روبرو می شوند و اتفاقات متعددی برايشان روی می دهد. در پايان با عمليات آن ها افراد باند به دام می افتند. فرخ با دختر مورد علاقه اش ازدواج می كند و رضا نيز سر و سامان می گيرد.
جاسب بندری پس از آزادی از زندان به دنبال دوستش سلیمان می رود تا شغل نزولی را برای خودش پیدا کند. او راننده تاکسی می شود اما در روز اول کار با پسری فقیر روبرو می شود که مادر بیمار دارد و به زایمان احتیاج دارد. او به آنها کمک می کند و از این طریق دخترشان نسا را ملاقات می کند که در یک کاباره رقصیده و عاشق او می شود و تصمیم می گیرد با او ازدواج کند. اما مشکلات وقتی شروع می شود که صاحب کاباره زینال از سفر خود بازگردد.
Jaseb Bandari after getting released from the prison goes after his friend Soleiman to find a descent job for himself. He becomes a taxi driver but at first day of work meets a poor boy who has a sick mother and needs a delivery. He helps them and by this way meets their daughter Nesaa who dances at a cabaret and falls in love with her and decides to marry her. But the problems begin when the cabaret's owner Zeynal returns from his trip.
ستارگان :رضا بیک ایمانوردی - ویکتوریا - حیدر صارمی - محسن آراسته - علی آزاد
Fa
En
جوانی که کشتی کج میگیرد در این رشته به مقام قهرمانی نائل میشود. او به دختری علاقمند است و رؤیای ازدواج را دارد. در این حال زن تبهکاری وارد زندگی اش شده و او را به شب زنده داری و اعتیاد سوق میدهد. صاحب باشگاه که دوست اوست سعی میکند کمکش کند ولی موفق نمیشود. قهرمان از جانب مردم طرد شده و قصد دارد خود را از بین ببرد اما دختر مورد علاقه اش یاریش میدهد تا مجدداً پیروزیهای گذشته را به دست آورد.