مردی قصد دارد همسر ثروتمند خود را به خاطر پول او بکشد تا بتواند با معشوقه جوان زیبایش باشد. با این حال، همه چیز دقیقاً آنطور که او برنامه ریزی کرده بود پیش نمی رود.
A man plans to kill his wealthy wife for her money and so he can be with his beautiful young mistress. However, things don't turn out exactly as he had planned.
همانطور که اعتصابات ایتالیا را ناراحت می کند، شوهر کالیفا کشته می شود و او به مبارز پرشور اعتصاب کنندگان تبدیل می شود. او با مدیر کارخانه دووردو که قبلاً کارگر بود مخالف است.
As strikes upset Italy, the Califfa's husband is killed and she becomes a passionate militant of the strikers. She opposes the factory manager Doverdo who used to be himself a worker.
بر اثر زلزلهٔ مهیبی شهری از بین میرود. پدری دو پسرش را ظاهراً از دست میدهد. سالها بعد یکی از آنها وکیل دعاوی و دیگری دزد میشود. پدر که کارش وکالت است همه جا در جستجوی پسرش است. مرد شیادی خود را به عنوان پسر او معرفی میکند و یکبار که دزد قصد سرقت خانهٔ پدر را دارد با پسر قلابی رو برو شده، مبارزهای درمیگیرد و پسر قلابی به قتل میرسد. در دادگاه پدر علیه پسرش وارد محاکمه میشود. برادر وکیل (پسر دیگر) که از واقعیت روابط آگاه شده، با دفاعش سبب رهایی او میشود و در پایان هرسه در کنار هم زندگی تازهای را شروع میکنند.
نمایشنامهنویس جوانی که برای غلبه بر موانع نویسنده رمانهای پورنو مینویسد، در حالی که سعی میکند با همسرش به یک آپارتمان بزرگتر نقل مکان کند، با فانتزیهای یکی از کتابهایش زندگی میکند.
A young playwright who writes porno novels to overcome writer's block, lives the fantasies of one of his books while trying to move with his wife into a larger apartment.
فدیک یک خواننده خیابانی است که با سه دوست نوازنده اش کار می کند. بی خانمان هستند. همانطور که او روی عرشه یک قایق می خوابد، ارول او را پیدا می کند. او صاحب قایق است، اما او معتقد است که کاپیتان آن است. او به یک باند برخورد می کند و کیف های آنها رد و بدل می شود، او اکنون در کیف خود ثروتی پیدا می کند. پول متعلق به ارول است، دوستش فاروک کارخانه اش را سرقت کرد. فدیک ارول را به عنوان خودش می گیرد..
Fadik is a street singer working with her three musician friends. They are homeless. As she sleeps on a deck of a boat, Erol finds her. He is the boat's owner yet she believes he is its captain. She runs into a gang and their bags get exchanged, she finds a fortune in her bag now. The money belongs to Erol, his friend Faruk robbed his factory. Fadik takes Erol as her ..