سال های میلادی 1971

در فرانسه قرن هفدهم، حفاظت پدر اوربان گراندیه از شهر لودون در برابر کاردینال ریشلیو فاسد با اتهام یک راهبه سرکوب شده جنسی به جادوگری تضعیف می شود.

«مرتضی» مرد جوانی که به علت خلافکاری و اشتباه به پنج سال زندان محکوم شده، پس از آزادی به سراغ دختر مورد علاقه‌اش «مهری» می‌رود. اما او به ازدواج اجباری مردی به نام «اوستافرج» درآمده است. اوستا فرج در قبال مبلغی پول حاضر است مهری را آزاد کند. در همین زمان مرتضی به دام مردی به نام «کریم» می‌افتد، و با او تصمیم به سرقت می‌گیرند. مرتضی پول‌ها را برداشته و به سراغ اوستافرج می‌رود. طلاق انجام می‌شود و وقتی کریم و «عسگر» (صاحب پول) در تعقیب و گریز از راه می‌رسند، مرتضی با شلیک اسلحه «عسگر» به قتل می‌رسد

دختری بعد از مرگ مادرش سرگردان و ناامید است تا با بهروز آشنا می‌شود. بهروز با علاقه به زندگیش نظمی می‌دهد و او را که مستعد خوانندگی است به یک دوست که استاد موسیقی است ی می‌کند و به زودی دختر خوانندهٔ معروفی می‌شود. حادثه‌ای سبب می‌شود که دختر در مورد بهروز دچار اشتباه شده و ترکش کند. دختر پس از جدا شدن از بهروز مأیوس و ناامید از همه کناره می‌گیرد و کارش را ترک می‌کند اما بهروز که دختر را دوست دارد او را یافته و واقعیت را برایش روشن می‌کند.

دو تن از بزرگترین شمشیربازان قهرمان ژاپن و چین خود را در توطئه ای برای محافظت از یک کودک خردسال گرفتار می کنند. اما آیا بی اعتمادی ملی و سوء تفاهم ساده این دو روحیه را از هم جدا می کند؟

کومار سن یک هنرمند برجسته، یک نقاش با استعداد و یک مجسمه ساز مشهور است. و مانند اکثریت طایفه اش، درونگرای حساسی دارد. اما هیچ هنرمندی نمی تواند به درجه ای از درخشش در کار خود دست یابد. دوشیزه آشا ورما تنها خواهرزاده یک بازنشسته بازنشسته، آشوک وارما است، و او واقعاً نور زندگی کومار است. یک شب طوفانی، کومار سعی می کند ...

در سال 1935، پس از چهل سال در زندان ویرجینیا غربی، سه محکوم آزاد شده آرزو دارند با استفاده از بیست و پنج هزار دلار درآمد در زندان، مشاغل قانونی را راه اندازی کنند، اما یک زندانبان و بانکدار قصد دارند ...

آمدئو یک مهاجر ایتالیایی فقیر است که بیست سال است در استرالیا زندگی می کند. او که به دنبال ازدواج با یک همسر ایتالیایی است، با کارملا، دختری زیبا از رم مکاتبه می کند. آنها هویت واقعی خود را فاش نمی کنند و در نامه های خود به سختی های خود اشاره نمی کنند. کارملا در واقع یک فاحشه است که به دنبال فرصتی برای تغییر سبک زندگی خود است. آمدئو، از دستشویی خود خجالت زده است.

والدین در حالی که به دنبال دختر نوجوان فراری خود می گردند، با آشنا شدن با یک گروه خودیاری برای والدین کودکان ناپدید شده، شادی های زندگی را دوباره کشف می کنند.

مرتضی (منوچهر وثوق) که از ازدواج با دختر عمویش طفره می‌رود، دل در گروی بدری (فروزان) که خودش را پرستار معرفی کرده، می‌بندد. این در حالی‌ست که عفت (آرزو غفاری) خواهر مرتضی از پسر عمویش باردار است و قصد خودکشی دارد. عمو (عباس ناظری) تنها شرط ازدواج عفت و پسرش را عروسی مرتضی با دخترش می‌داند. این در حالی‌ست که مرتضی حقیقت را دربارهٔ بدری نمی‌داند.

تصویری از زندگی سردار مسلمان افسانه ای مالاتیا، بتال غازی.